نویسنده مطالب زیر: محسن قربانی
جوک
|
سه شنبه 87 خرداد 28 ساعت 2:6 عصر |
یارو داشته کبریت سوخته را هی میکشیده به جلدش ولی روشن نمی شده , خیلی عصبانی بوده دوستش به او میگه : خوب شاید کبریته خرابه یارو میگه : نه پدرسوخته چند لحظه پیش روشن شده بود
به غضنفر میگن : شنیدیم آدم شدی . میگه : نه بابا , نامردا شایعه کردن
به یه نفر حالت تهوع دست میده اونم باهاش دست میده
در کافی شاپ دد
یه روز غضنفر با برو بچهها میرن کافی شاپ (امان از دوستای ناباب) اولی محکم میزنه رو میز و میگه یه کوکاکولا د دومی محکم میزنه رو میز و میگه یه پارسیکولا د سومی محکم میزنه رو میز و میگه یه پپسیکولا د غضنفر هم برای اینکه کم نیاره محکم میزنه رو میز و میگه یه دراکولا د یارو میره خواستگاری پدر عروس میپرسه این گل که تو یقه کتتون گذاشتید اذیتتون نمیکنه؟میگه نه ولی گلدونش که تو شلوارمه اذیت میکنه
به لره انجیرو نشون میدن میگن این چیه؟میگه الو بوده چلوندن تو زعفران خوابوندن کنجد بهش مالوندن یه چوب تهش چّّّپوندن تازه شده گلابی
|
|
نظرات شما ( ) |
|

لیست کل یادداشت های این وبلاگ
|
|