چه بی تابانه میخواهمت ای دوریت آزمون تلخ زنده به گوری...
بیا که در غم عشقت مشوشم بی تو
بیا ببین که در این غم چه نا خوشم بی تو
شب از فراق تو می نالم ای پری رخسار
چو روز گردد گویی در آتشم بی تو
دمی تو شربت وصلم نداده ای جانا
همیشه زهر فراقت همی کشم بی تو
اگر تو با من مسکین چنین کنی جانا
دو پایم از دو جهان نیز درکشم بی تو
پیام دادم و گفتم بیا خوشم میدار
جواب دادی و گفتی که من خوشم بی تو
تو در من آتشی هستی که خاموشت نخواهم کرد 
کاش میتوانستم وجودم را عاری از هر تعلقی بکنم، عاری از هر
بندی.....هر چیزی که تورا می آزارد و مرا....
کاش لازم نبود که تنم را با لباسهای رنگ و وارنگ بپوشانم.....
کاش هیچ بندی پاهایم را نبسته بود. کاش هیچ دیواری نبود...هیچی حجابی نبود.....
کاش هیچ منی نبود، هیچ تویی نبود، هیچ خودخواهی نبود، منیتی
نبود.....
کاش هیچ مذهبی نبود، هیچ آیینی نبود، کاش هیچکدام از این
ایدئولوژیهای مسخره نبودند.....
کاش هیچ مفهومی نبود، هیچ کلامی نبود، هیچ تعریف و توصیفی نبود...
کاش هیچ پایبندی نبود، هیچ پوششی نبود.....
کاش هیچ سنتی نبود ? قانونی نبود? حد و مرزی نبود? تعهدی نبود.....
کاش بیمی نبود? رسوایی نبود ? شرمی نبود .....
کاش هیچ تنی نبود? اندامی نبود ?چشمی نبود.....
کاش هیچ قالبی نبود چهره ای نبود زیبا رویی نبود اصلا زیبایی نبود.....
کاش هیچ بندی نبود? بندیی نبود? زندانی نبود.....
اگر هیچ کدام از اینها نبودند، نازنینم !! تورا درس عاشقی می
آموختم!!!.....
اصلا کاش نبودم نبودی کاش نمی آمدم و نمی آمدی.....کاش برای
همیشه می رفتیم ? به اعماق زمین...به اوج آسمان... کاش توان پرواز
داشتی ...کاش می توانستی زمین و زمینیان را رها کنی .....گفته
بودی بهشت را نمی توان بر زمین آورد ... نازنینم ! با تو زمین نیز بهشت
می شود ? اصلا خود خود بهشت است.....و بی تو بهشت برین ?دوزخی
بیش نیست ..... راستی چرا نیستی ؟ چرا من از تو می گریزم ؟
تو در من آتشی هستی که خاموشت نخواهم کرد 
چند یاد چمن و حسرت پرواز کنم
بشکنم این قفس و بال و پری باز کنم
بس بهار آمد و پروانه و گل مست شدند
من هنوز آرزوی فرصت پرواز کنم
خار حسرت زندم زخمه به تار دل ریش
چون هوای گل و مرغان هم آواز کنم
بلبلم ، لیک چو گل عهد ببندد با زاغ
من دگر با چه دلی لب به سخن باز کنم
سرم ای ماه به دامان نوازش بکذار
تا در آغوش تو سوز غزلی ساز کنم
به نوایم برسان زان لب شیرین که چو نی
شکوه های شب هجران تو آغاز کنم
با دم عیسوی ام گر بنوازی چون نای
از دل مرده بر آرم دم و اعجاز کنم
بوسه می خواستم از آن مه و خوش می خندید
که نیازت بدهم آخر اگر ناز کنم
سایه خون شد دلم از بس که نشستم خاموش
خیز تا قصه ی آن سرو سرافراز کنم
تو در من آتشی هستی که خاموشت نخواهم کرد 
پاورقی :
ما آدمها مو جودات عجیبی هستیم... حال و هوای خاصی دارم این
روزها اصلا دلم نمی خواد زمان بگذره و عجیبه این حسم روی رفتارهام
چه قدر تاثیر گذاشته حتی روی راه رفتنم روی رانندگیم روی... باور نمی
کنید موهام رو که داشتم شونه می کردم انقدر آروم این برس روی مو
هام می کشیدم که خودم هم از رفتارم خنده ام گرفت ... چقدر این دل
آدم یا بهتر بگم ضمیر ناخوداگاه آدم روی رفتارهاش اثر می گذاره پاییز
تموم شد...زمستون رسید و بهار در راه...و بعدش تابستون ...کاش می
شد زمان رو متوقف کرد یا به عقب برد...نمی دونم چی بگم ؟ تو
میفهمی ؟؟؟
ای که دور از من در یاد منی
با خبر باش که دنیای منی
شادی ات شادی من غصه ات غصه ی من
قلب من خانه ی تو خانه ی تو قبله ی من

|